سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تک و تنها

خدایــــا 

  تمـــــام خنــده هـــ ــاے تــــلخ امــروزم را   مے دهـــم
   یکــ ـــے از گریــ ـهــ هــــاے شیـریــن کودکــ ــے ام را                              پــس بـــده...


چرا تهمت میزنی خودت که بی وفاتری

خودم با چشام دیدم دل از غریبه میبری

حالا که عاشق شدم حرف از جدایی میزنی؟

تو چقدر نا مهربونی چرا قلب و میشکنی؟

پشت سرم باز بد بگو خیلی زیاده طاقتم

تو برو بی خیال عزیز منم که بیلیاقتم

با دنیایی حرف دروغ آتیش زدی به زندگیم

باور این دروغاتم بذار به پای سادگیم

آره تو خیلی خوبی همه بدیها از منه

عیب از دل نازکمه که با تلنگر میشکنه

باشه برو منم میرم منم میشم مثل همه

بذار همه بهم بگن یه عاشق در به دره

اما میخوام یادت باشه دوست دارم هرجا باشی

خاطرتو بازم میخوام با هر کی که میخوای باشی


 

 از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 

 

خاطراتـــــــــت را بیاور تا بگویم کیستم 

 

سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست

 

 صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم 

 

تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است 
 
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم 

 

چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود 

 بی سبب خود را شکستم تا ببینم کیستم

 زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست 

کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم

یکی قشنگیه منظره رو میبینی یکی کثیفیه پنجره رو .این تویی که تصمیم

میگیری چی ببینی .امید وارم همیشه قشنگترین منظره رو ببینی

حتی از پشت پنجره ی کثیف!!!!!!


سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

 

آخرین حرف تو چیست؟

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست



نوشته شده در چهارشنبه 90/9/16ساعت 7:10 عصر توسط DeVil.alireza| نظرات ( ) |